نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





همیشه تو را در نفس هایم احساس می کردم ، 

 

تو همیشه همراه من بودی ! علت جدایی تو از من ، من بودم !!!

 

بد جور دلمو شکستی...لا اقل میگفتی گناهم چی بود!!!

 

 

 

تنها گذاشتن تنهاکسی که تنها کس او هستی ، تنها گناهیه که هیچ کس و هیچ وقت بخشیده نمیشه...

 


[+] نوشته شده توسط حسین صمدی در 19:46 | نظر بدهید |







سیاه

 
دلـــم سوختـــــــ



به حــــال پســـری که وقتی گفتـــم :



کفش
هــــایم را خــوب واکـــس بـــزن



گفتـــــ خاطــــرت جمع بــــاشد ...!



مثل سرنوشتــــم سیــاهش میکنـــم ...!!!


http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1389/8/17/73703_542.jpg

[+] نوشته شده توسط حسین صمدی در 19:41 | نظر بدهید |







غم دنيا...

 
عاشق که میشوی


نا آرام میشوی ،

 گاهی حسود ،

 گاهی خود خواه ،

گاهی دیوانه،

 گاهی آرام ،

 گاهی شاد ،

 گاهی غمگین ،

گاهی خوشبخت ترین


یک روز به خودت میایی میبینی تنهایی ؛

 تنها ترین...

 هیچ کسی رو نداری حتی برای درد و دل کردن و حرف زدن...


تنها غم میماند کنارت ...و تنهایی... و سیگار...


[+] نوشته شده توسط حسین صمدی در 19:39 | نظر بدهید |







این روزها


اگر خون هم گریه کنی


عمق همدردی دیگران با تو


یک کلمه است :


" آخـــــــی "


[+] نوشته شده توسط حسین صمدی در 19:38 | نظر بدهید |







در جواب زنی که میگوید دلم برات تنگ شده است

 

نباید بگی منم همینطور...

 

باید بگی کجایی اومدم..!!


[+] نوشته شده توسط حسین صمدی در 19:38 | نظر بدهید |







اگه

 


اگه به یــــــه نفر قول دادے باهــــــاش بمونے ...

 

دیگه حق ندارے چراغ امیــــــد دلشو خــــــاموش کنے ...

 

رو حرفــــــت باش و عاشقش بــــــاش...

 

مطمــــــئن باش دنیــــــاشو به پات میــــــریزه


[+] نوشته شده توسط حسین صمدی در 19:37 | نظر بدهید |







عشق یعنی

قدم زدن توی یک خیابون خاص

دیدن یک فیلم قشنگ باهم

گوش کردن یک اهنگ مشترک

یه فنجون قهوه توی یک کافی شاپ گرم

یک جفت دستکش برای 2نفر

بستنی چوبی توی زمستون

ساعت 7صبح بیدارم کن

یک جفت حلقه مشترک

گاهی بغض کردن مثل بچه

نوشتن شعربرای اون

عکسش توی گوشیت

سیوکردن اسمش بااسم (عشقم)

بوی عطراون روی بدن تو

گاهی بوسش کردن

یه بوسه روی صفحه گوشیت بعدازهراسمسش

گاهی بی هوابوسیدنش

عشق یعنی

بعدازهرصرفه قربون صدقه باشه

گرفتن دستاش همه جا

یعنی تکیه گاه محکم براش

 

 

[+] نوشته شده توسط حسین صمدی در 19:37 | نظر بدهید |







-  ,حسام عسگریان,حمید رضاپور,علیرضا ,حاجی ,نغمه نوایی,حسین ع ر,افشین زندی, ,رها حسنی,امید  دیری دیریدیریدیرید,سما سمین,میثم متین ,سید امیر شرافت,اریا تنها,ارزو سمیع,زهرا  ,محسن سلطانی, شب برفی...

 

 عشق واقعی وقتیــــه که...


دختــــر به ســــادگے چشمــــاشو مے بنــــده

و اجــــازه بوسیــــدن میــــده

اما پســــر پیشونیشــــو میوبســــه...

.

.

.

کاش...

فقط یه نفر بود

 که وقتی بغض میکردم
 
 
 بغلم میکرد و میگفت
 
 
گــــریــــه کــــنی مــــیـــکــشــمــتـا........!

[+] نوشته شده توسط حسین صمدی در 19:37 | نظر بدهید |







کلبه ی عشق

از این پس تنها ادامه میدهم در زیر باران...

حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم .

میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم !!!

ببار باران من نه چتر دارم نه یار ...


[+] نوشته شده توسط حسین صمدی در 19:35 | نظر بدهید |







ذلگیرم

 

ذلگیرم از مرغی که دانه خوردنش پیش من بود

و حالا برای دیگران تخم میگذارد.

بگذار برود....

میدانم روزی بوی کباب شدنش به مشامم میرسد

 

 


[+] نوشته شده توسط حسین صمدی در 20:1 | نظر بدهید |







دوست دارم
  گروه اینترنتی خورشید :: khorshidgroup.org  


وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم صورتت از شرم قرمز شد


و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی


وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم


سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی


انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی


وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم


صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی، پیشونیم رو بوسیدی و


گفتی بهتره عجله کنی ، داره دیرت می شه


وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم


بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری بعد از کارت زود بیا خونه


وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم


تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی


باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درس ها به بچه مون کمک کنی


وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم


تو همونجور که بافتنی می بافتی بهم نگاه کردی و خندیدی


وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...


وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم


در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم


من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی


رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود


وقتی که 80 سالت شد ،‌ این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری


نتونستم چیزی بگم ، فقط اشک در چشمام جمع شد


اون روز بهترین روز زندگی من بود ، چون تو هم گفتی که منو دوست داری


[+] نوشته شده توسط حسین صمدی در 19:35 | نظر بدهید |



صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 9 صفحه بعد