نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





چگونه فکر می کنی پنهانی و به چشم نمی آیی ؟
تو که قطره بارانی بر پیراهنم
دکمه طلایی بر آستینم
کتاب کوچکی در دستانم
و زخم کهنه ای بر گوشه ی لبم
مردم از عطر لباسم می فهمند
که معشوقم تویی
از عطر تنم می فهمند که با من بوده ای
از بازوی به خواب رفته ام می فهمند
که زیر سر تو بوده است...





تو که‌ هستی‌ ؟ اِی‌ زن‌
از کدام‌ کلاه‌ شعبده‌ بیرون‌ پریده ای‌ ؟
هر که‌ گفت‌ نامه‌ ای‌ از نامه‌های‌ عاشقانه ی‌ تو را دزدیده‌
دروغ‌ می‌گوید 
هر که‌ گفت‌ دست بندی‌ مطّلا را از صندوقت‌ به‌ یغما بُرده‌
دروغ‌ می‌گوید 
هر که‌ گفت‌ عطر تو را می‌شناسد
یا نشانی ات‌ را می‌داند ، دروغ‌ می‌گوید 
هرکه‌ گفت‌ شبی‌ را با تو در هُتلی‌
یا تماشاخانه‌ ای‌ سر کرده ‌، دروغ‌ می‌گوید 
دروغ‌ ! دروغ‌ ! دروغ‌

تو موزه ایی‌ هستی‌ که‌ در تمام‌ِ روزهای‌ هفته‌ تعطیل‌ است‌ 
تعطیل‌ برای‌ تمام‌ مَردان‌ِ جهان‌
در همه‌ی‌ روزهای‌ سال‌


[+] نوشته شده توسط حسین صمدی در 15:34 | |







جدیدن یه حس توی گلوم قلمبه شده بهش میگن بغض

جدیدن یه حس توی گلوم قلمبه شده بهش میگن بغض.......

اینبغضه داره خفم میکنه نه میشکنه ک راحتم کنه نه میره پایین چه حس عجیبی دارم این روزا یه اهنگو صد بار گوش میدم یه عکسو صدبار نگا میکنم یه حرفو صد بار میزنم چه تکراری شده زندگیم خودمم تکراری شدم دیگه خستم اومدم اینجا که بنویسم دردامو حرفامو اشکامو ......

همچیمو


[+] نوشته شده توسط حسین صمدی در 15:21 | |